من از حراست نمیترسم از شما گله دارم
نوشته شده توسط : محمد امین صلاحی

          اینجاحتی دانشجویان هم زود رنج شده اند.

حالا بگو اینو از کجا فهمیدی خدمت شریفت عرض کنم قضیه ی این کشف خارق العاده به چند روز پیش بر میگرده یعنی زمانی که  من ویکی از دوستان عارف مسلک که انسانی به غایت ممتاز و محرم راز بنده هستند داشتیم از کار اموزی برمیگشتیم .

من واین دوست گرام طبق معمول به انتهای اتوبوس رفته سکنا گزیدیم  و به انجا غیر شوفر کس را ندیدیم پس از چندی  انتظار چند نفر از دختران دانشجوی ترم سه یا همون six رشته ی x به داخل اتوبوس فراز امدند یا به قول یکی از شاعران خرامان جلوه کنان به ناز امدند ایشان در مبتدای اتوبوس بنشستند و راننده را بفرمودند به سوی زهک افسار بگرداند و اسب تیزپایش یا شاید استر کم بهایش را چون برق براند  من و این دوست مهربان  که هر دو از عارفان وصاحب دلان دانشکده هستیم وبه هرحال هر کاریشم بکنیم موسیقی جزء انفصال نا پذ یر عرفان است برهمین اساس اسپیکری با خود به همراه اورده بودیم .

اما هم چنان که بزرگان فرموده اندو ما شنیده ایم وبه گوش جان سپرده ایم کس را از ترفند زمانه ی پر فند خبر نیست.

از بخت اقبال شور من وان دوست مذکور اسپیکر ما را شارژ تمام بشد.با خود گفتیم هرچند تدبیر به هنگام بلا را سودی سرشار نیست پس از چندی تامل بر ان شدیم تا خود جور اسپیکر مدهوش را بر دوش کشیم به هر حال خدا این حنجره را به ما داده تا از ان سودی بریم و بی توجهی به این استعداد شگرف بی توجهی به حکمت خداست وان گناهی بس بزرگ.

 در وصف صدای خودمان همین را بگویم  که پیران از پای افتاده را به وجد ارد  تا جایی که از خردسالی ما را حنجره طلایی نامیده اند انان که صدای ناله های ما را شنیده اند.

ابتدا با یک سرود مذهبی شروع کردیم(یه باغبون خسته دل باغی پرازالاله داشت-گل های کوچیکو بزرگ شیش ماهه و یکساله داشت و...) اما هنوز اهنگ تمام نشده بود که دختران ان براشفتند وراننده را به اواز گفتند که ما را به بیرون بیفکند تا کس دگر هوس نغمه سرایی نکند .

غافل از انکه راننده کیست واو خادمی بیش نیست ان روز  بر فرض اگر او ما را بیرون میافکند  برای دانشجو جای شرمندگیست .شاید طبیعت اینجا انقدر به شما سخت گرفته که تا این حد زود رنج شده اید.

.

 اما خانم های عزیز اگر صدایمان شما را ازار میداد چرا به خودمان نگفتید چرا به حراست رفتید و از ما شکوه کردید چرا ما را (دانشجورا)پیش یک راننده کوچک نمودید باور کنید کاردرستی نکردید.

همانطورکه شاعر میفرماید<زبیگانه چه نالیم که انچه با ما کرد ان اشنا کرد> واین مصرع حسب حال ماست زیرا به راستی ما دانشجویان با خود نیز بی وفا شده ایم  از سویی به محض انکه  کسی از خودمان کمترین ناملایمتی کند وما را خوش نیاید از دیگران میخواهیم که او را تنبیه کنند ولی از سوی دیگر میگوییم مسئولان حرف دانشجو را ارج نمی نهند .

من به حراست نرفتم اما دلم از شما شکست کسی به من هیچ نگفت اما اشک در چشمم حلقه بست شاید بگویید اصلا برایمان مهم نیست اما بدانید اگر امیر کبیر زنده بود به حال ما میگریست.

هر چند مرا از حراست باک نیست زیرا این ره پیش روی هر کسیست وما را در اخرت حراست وبازخواستی بس بزرگتر در  پیش است که مراد دل عارف زاهد درویش است از ان بباید ترسید وشاید به خود لرزید.

در تاریخ می یابیم بزرگ مردانی  را هم چون میرزاده ی عشقی که هر لحظه از زندگی اش برایم بوده سرمشقی کسی که در راه اعتقادش جنگید واز هیچ کس نهراسید  تا جایی که که به زندان دهانش دوختند انان که درهم گرفتند و وجدان فروختند  درود بر شرف اعتقادش  نامش استوار زنده باد یادش .

این نکته را به خاطر داشته باشید انان که جان خود را از ازادی با ارزش تر می دانند لیاقت ازادی را نخواهند داشت.

-the end-

 





:: بازدید از این مطلب : 433
|
امتیاز مطلب : 65
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : چهار شنبه 4 اسفند 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
محمدرضا گلزار در تاریخ : 1389/12/7/6 - - گفته است :
سلام محمدجان.خوبی.ازوبلاگت خیلی خوشم امد.جدی میگم.سعی کن مطالب جدیدتری اراعه کنی وهمیشه بروز باشی.امیدوارم موفق باشی.تشکر


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: